چشم هایش گفته بودند برگرد. 


می خیالم او به من هر آنچه گفت دروغ بود. 

حرف هایش، خنده هایش، ناله هایش...

چشمکِ قلبِ نگارینش، حرف های لا جوردینش...

بی فروغ بود!

****

قایقی پهلو گرفته کُنج دریای وصالش

خواب شیرینِ دویدن پی او در دشت و گل ها

رقص با او ، رقص با ساز مخالف در خمِ او

گفته هایش، هدیه هایش، ساترِ پلکِ بلندش

می شوم محوِ کمندش!

****

ای دل دیوانه خاموش!

تا قیامت از تو بیزار

مست و بی خواب، خار و خاشاک، بوی رختِ تنِ عاشق

مستِ یک دیده ی بیمار...

****

غصه آمد و نگاهش، قامتم لاجرعه نوشید!

غصه همسایه ی زخم است.

خاک بر دیده ی هیزش

خاک بر هر آنچه او دید و پسندید...

چشم های بی پناهش در به در این سو و آن سو

زنده باد شب، زنده باد عشق، زنده باید چشمِ نجیبم

مرگ بر غصه ی کهنه، مرگ بر اشک فشرده، مرگ بر چشمِ پلیدش...

مرگ بر دیده ی هیزش!

محبوبه باقری