دوباره انتظار


مردنم

تولدی دوباره نیست

این سرآغاز اما

مرا خواهد کُشت.

عدالت را بیاور.

و قاضی شو.

با هزار بار مُردن 

من دوباره زنده ام!

****

اگر قرمز نبودم

صورتی می شدم. 

تا نگویند که از عشق و جنون

نیلی شد!

****

تکه های وجودم 

در زیر پای توست.

امروز ظرفی آورده ام

تا تکه های وجودم را جمع کنم. 

گام که برداری

در پسِ گام هایت

غباری بر می خیزد

آن غبار

غرور سوخته ی من است!

****

اگر بیایی

چشم هایت را برایت آذین خواهم بست. 

با اشک هایم 

شهر دلت را خواهم شُست. 

پلک های خیست را خواهم چید. 

پلکِ شادی خواهم زد. 

نگاهت را

روشنی خواهم داد. 

سبوی محبّتِ دلت را لبریز خواهم کرد. 

امّا افسوس که تو

مرا نمی شناسی

و تا منتظرم نخواهی آمد. 

تا برای آمدنت

موهایم را پریشان کنم.‌

محبوبه باقری