برای مادر بزرگم


مرا از یاد مبر بانو

در این شب های دلتنگی

بشکن بغض گلویت را...

هم آهنگ شو تو با نجوای همدردی

بخوان از شوق روییدن

بگو از فصل جوشیدن

****

سکون سرد این رویا

مرا از عشق نافرجام لبخندت

مرا از درد

مرا از رنج

مرا از ماتم شب های بی خوابی

رها سازد.

به من مگو که برگردم میان حیرت مرداب

مخواه سرود جدایی را برایت ساز و نی بخشم.

****

خداحافظ مگو بانو

سرود غم مخوان بانو

در این شب های دلتنگی

چشمان خسته ی سردی 

به یادت اشک می ریزد. 

تو ای بانوی خویشانم...

غرورت ساکت و زیباست. 

سکوتت با شکوه و رنگِ صد رویاست. 

غرورت را، سکوتت را

به جان و روح می بخشم.

فقط هر لحظه می گویم؛ 

خداحافظ مگو بانو!

محبوبه باقری